محل تبلیغات شما



جدیدا به این نتیجه رسیدم که اکثر آدم ها از زندگی شون راضی هستن اما این حرف و دخالت و دلسوزی بیجای دیگرانه که باعث میشه سرخورده و افسرده بشن و فکر کنن که باید یه کاری کنند.  خود من اصلا به شاغل شدن علاقه ندارم اما اینقدر دلسوزی و حرف از دیگران خوردم که دوست دارم زودتر برم سر کار.  در صورتی که حال خودم همین جوری خوبه  و هر وقت برام کار پیدا شده، همش نگران بودم.   خودم می خوام دیگه به زندگی دیگران چه خوب و چه بد کاری نداشته باشم.  باید تمرین کنم که نه دلسوزی کنم نه سوال و جواب.  چون اصلا به من مربوط نیست، اصلا. 

تکرار کن: زندگی دیگران اصلا به من مربوط نیست، فقط زندگی خودم بهم مربوطه  


چند روزه که پارک بانوان به علت تعمیرات بسته شده و من توی پارک اصلی پیاده روی می کنم. امروز جمعه مردم اومده بودن و بساط کرده بودن توی پارک برای گردش و ناهار. هوا ابری بود و باد هم میومد. یه ذره هم بارون ریز ریز اومد. داشتم از قسمتی که پسرا فوتبال بازی می کردن رد میشدم که باد شدید اومد و کلی برگ هوار شد روی سر من و بچه ها. یکی از پسرها بلند گفت: باروووونِ برررررگ
بعد دیدم از پشت سرم داره صدای تق تق میاد، برگشتم دیدم دو تا پسر خرس گنده که حداقل سی ساله بودن، داشتن تمرین بشکن زدن میکردن، چه صدای بلندی هم میداد بشکن یکی شون. از من رد شدن و اون یکی، همون جور که بشکن میزد، قر هم می داد. پوکیده بودم توی دلم از خنده
از قسمت دیگه که یه خانواده نشسته بودن و داشتن بلال درست می کردن در حال رد شدن بودم که آقاهه بلند گفت: بلالیه بلالیه.
من برگشتم نگاش کردم و نیشم باز شد و خودش زد زیر خنده.
با خودم گفتم چه فیلم سینمایی هایی توی پارک اصلی هست و من خودم و با چپوندن توی پارک بانوان از دیدنشون محروم کردم.



چرا نمی فهمیم؟ کلمات قدرت دارند. هر نیتی پشت حرف های ما باشه اول به سمت خودمون میاد. کدوم آمریکایی رو دیدید  که بگه مرگ بر ایران؟ اونها می فهمند ارتعاش یعنی چی. اونها می فهمند انرژی یعنی چی؟

هر مرگ بر آمریکا و اسرائیلی که گفته میشه به این فکر می کنم که اتفاق بد بعدی برای ما چیه؟ چند تا از کرمانی ها زیر دست و پا مردند. چندین ایرانی توی هواپیمای اوکراینی با سقوط مردند.  من مخالف جواب دادن به ترور سردار سلیمانی نیستم ولی تو رو خدا هر کسی که این متن و می خونه و جز اون افرادیه که مرگ بر. میگه، خوب بدونه که مرگ، اول از همه سراغ ملت خودش میره.  نفرین تاوان داره، برگشت داره. برای خود نفرین کننده. ما کی می خوایم بفهمیم؟ چرا نمی بینیم این همه زله و سیل و موشک و سقوط رو. همه چی درون خود ماست. آمریکا بازتاب اعمال خود ماست. من نگران این کشورم.


《خدا خیرت بده》 این جمله رو مامانم الان بهم گفت. کلا زیاد این جمله رو بهم می گه. تا حالا بهش دقت نکرده بودم، چه دعای خوبیه.  چه جمله ی مثبت و قشنگیه.  چی بهتر از این که خدا به من خیر بده؟ کاش همیشه حرف های مثبت و قشنگ توی دهانمون و می گشت. دنیا قطعا خیلی قشنگ تر می شد. واقعا درست گفتن که کلمات قدرت دارند.  تا قبل این که به این جمله دقت کنم، دوباره دلتنگ و ناراحت و بی حوصله بودم اما الان حالم خوب شده. دارم به اون خیرهایی فکر می کنم که خدا به خاطر این دعای مادرم بهم داده و میده. خدایا پیش پیش شکرت. 

خدا به همتون خیر بده دوست های عزیزم.


گاو، موجود نیمه خوشبختی ست

جفت دارد، کمی علف دارد!

دست سلّاخ چیز برّاقی ست

که به این زندگی شرف دارد

 

عشق، بیماری غم انگیزی ست

جمع یک عضو ج.نـ.سی و عادت

خنده در چند خانه ی دلگیر

گریه با تیک تاک یک ساعت

 

مرگ، اسمی ست شکل یک چاقو

بر سر گاو نیمه خوشبختم

عشق، یک اسم دیگر از آن است

که نشسته ست داخل تختم

 

زندگی بچّه ای بدون توپ

گیج، در یک زمین خاکی بود

باختن بی مسابقه، بی هیچ!

زندگی چیز دردناکی بود

 

از سید مهدی


این روزهــا  کـــــه آینه هم  فکــر ظاهر است

هرکس که گفته است خدا نیست کافر است

 

با  دیدن  قیافه  این  مردمان ِ خوب

باید قبول کرد که گندم مقصّر است

آن سایه ای که پشت سرت راه می رود

گرگی مخوف در کت و شلوار عابر است

 

کمتر  در  این  زمانه  بـــه  دل  اعتماد  کن

وقتی گرسنه مانده به هر کار حاضر است

 

شاعر فقط برای خودش حرف می زند

در گوشه اتاق فقط عکس پنجره ست

 

آن جاده و غروب قشنگی که داشتیم

حالا نمــاد فاصله در ذهن شاعر است

 

در ایــن دیار ، آمدن نــو بهـار ِ پوچ

تنها دلیل رفتن مرغ مهاجر است

 

دارد قطار فاجعـــه نزدیک مــی شود

بمبی هنوز در چمدان مسافر است

 

 

از سید مهدی


تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها